وانیا، هدیه با شکوه خداوند

ی سری عکس جامانده از وانیا

ی چندتایی از عکسهای دخترجون رو گذاشتم ادامه مطلب که قصد دارم عکسهای جامانده اول تابستون تا حالا رو بزارم توی همین پست... ی شب خونه دایی جون (من و بابام و آراد) اینم خونه خودمون (بخش سنتی خونه) اوایل مردادماه با مامان رفتیم پارک اینجا بابا ما رو سوپرایز کرد (اومد و ی دفعه پرید تو عکس) ...
27 مرداد 1394

روز دختر

دختـــــرم ، تــــاج سرم من و تــــو هر دو ز یکـــــ   آغازیــــم تو همان مـــــادر فرداهایـــی من همان دخـــــتر دیــــروزینم   دختر خلقـــــــــت عجـــیبــی اسـتــــــــ !   چشــــم هــایــش را کــه مــیبنــدی، دیــد دلــش بــیشتــر مــی شــود… دلــش را کــه مــی شــکنــی، باران لــطـافتـــ از چــشمــ هــایش ســرازیــر… انــگار درسـتــــ شــده تــا… روی عـشـق را کــم کــند.. روزت مبارک نفس من. امروز صبح بابا مرخصی ساعتی گرفت و با وانیاجونم رفتیم خیابون که کادوش رو خودش انتخاب کنه،...
26 مرداد 1394

چندتا عکس که توسط مامان طراحی شده

از عنوان مطلب کاملااااا معلومه می خوایم چی بگیم... چندتا عکس از دختر نازم رو واسش طراحی کردم. وانیا جونم با دیدنشون کلی ذوق کرد و پرید بغلم و بوس بوس و تشکر از مامانش... قربون دختر مهربونم برم من.   خدایا مراقب دخترم باش... ...
25 مرداد 1394

تصمیم برای ثبت خاطرات بعد از خرابی بلاگفا

سلام دوستای گلم. چند وقتی میشه که تصمیم گرفتم خاطرات مربوط به بعد از نوروز 1394 رو که با خرابی بلاگفا همزمان شد اینجا به مرور ثبت کنم. روز جمعه 18 اردیبهشت 94 با عمو مهدی (دوست باباعلی) راهی شهر سنندج شدیم. واقعا عالی بود و کلی بهمون خوش گذشت. ناهار رو هم آبیدر بودیم و همونجا تا عصر موندگار شدیم... بر فراز شهر سنندج.. آبیدر   ...
25 مرداد 1394
1